قد قامت عشق
به صداها سوگند
مانده در کنج گلوهای پر از بغض
و نفس های غریب حنجره بسته
صداها خاموش
منتظر باید شد که بهاران آیند
بلبلان ناله بر آرندبه باغ امید
من به سودای کرانه
و به پرواز دل تنهایم
سوی رهوار شهاب
راه شیری که به جاده ماند
به اذان سحری
که پراکنده گل سوسن یاس
تو به قد قامت عشق من به حال پرواز
در کران ساحل دریای وصال
رو به شرقی تر چشمه جاری
بهر سیرابی گل هاز عطش
و رهایی دل از این قفس تنهایی